آلبوم محسن چاوشی ابراهیم
پس از مدت زمان طولانی و حاشیه های فراوان طبق اخبار پیش آمده آخرین آلبوم محسن چاوشی یازدهم شهریور 1397 منتشر شد. آلبوم ابراهیم که پیش تر در موضوع کسب مجوز به مشکل خورده بود، سرانجام موفق به دریافت مجوز شد و حالا آن را برای دانلود آماده کرده ایم. اما بیایید قبل از دانلود با آقای خاص و خواننده محبوب این روزهای موسیقی ایران بیشتر آشنا شویم.
محسن چاوشی کیست؟
محسن چاوشی حسینی متولد مرداد 1358 در خرمشهر است. او اصالتی کردتبار دارد. پدر او کارمند شرکت نفت بود به همین دلیل خانواده آن ها به خرمشهر مهاجرت کرده بودند و اینطور محسن در این شهر متولد شده است. او فرزند پنجم خانواده است و دارای دو خواهر و سه برادر دارد. وقتی جنگ شروع شد خانواده آن ها به کرمانشاه و بعد تهران مهاجرت کردند. او دیپلم حسابداری دارد و بعد از اتمام دوره سربازی، در سال 1382 فعالیت خود را در زمینه موسیقی آغاز کرده است. کار او با آلبوم نفرین در همان سال به طور جدی آغاز شد و تاکنون بیش از 150 قطعه موسیقی از وی شنیده ایم. چاوشی تاکنون در 17 آلبوم مختلف حضور داشته که این بین هشت آلبوم رسمی، پنج آلبوم غیررسمی و چند آلبوم دیگر به طور گروهی بوده اند. از معروف ترین همکاری های چاوشی می توان به آلبوم موسیقی فیلم سنتوری و همکاری با داریوش مهرجویی اشاره کرد که آن هم با حاشیه های بسیاری همراه شد. او در سال های اخیر خواننده آهنگ تیتراژ سریال شهرزاد بوده است که مورد توجه قرار گرفت.
چاوشی برخلاف سایر خوانندگان تاکنون کنسرت رسمی برگزار نکرده و این شایعات زیادی را در مورد جنس صدای او به وجود آورده است. برای مثال شهرام آذر (سندی) در صحبتی که بسیار معروف شد، به طور کل چاوشی را رد کرد و گفت صدای او کامپیوتری است. چاوشی بی کیفیت بودن کنسرت های داخلی را علت کنسرت ندادنش اعلام کرده و گفته که اگر بحث اجرا باشد، می تواند بهتر از هر خواننده ای اجرا کند.
خبر ممنوع الفعالیتی محسن چاوشی در تاریخ 1397/3/8 بخاطر انتشار قطعه خوزستان با ترانه ای از حسین صفا در سالروز آزادی خرمشهر در حالی در فضای مجازی مطرح شد که خود او این خبر را تکذیب کرد و مدعی شد که این خبر صحت ندارد و او میتواند به راحتی و با مجوزهای لازم به کار خود ادامه دهد.
آلبوم ابراهیم
بنا بر اخبار، چاوشی یک سال (مرداد 96) پیش آلبوم ابراهیم را جهت دریافت مجوز به ارشاد ارائه داده و کار صدور مجوز به درازا کشید. کار به جایی رسید که خواننده محبوب، تهدید کرد که آلبوم را به صورت غیرقانونی منتشر می کند تا بار دیگر پس از حدود یک دهه، به خوانندگان زیرزمینی بپیوندد. همه ی ترانه ها و موسیقی های این آلبوم سروده حسین صفاست که همکاری های او و چاوشی معمولا موفقیت آمیز بوده است. در حواشی آلبوم ابراهیم محسن چاوشی خبر هایی مبنی بر اصلاحیه پنج قطعه از این آلبوم منتشر شد. اصلاحیه هایی که گویا محسن چاوشی حاضر به انجام آن ها نشده بود. همزمان با آهنگ خوزستان و این مسائل؛ خبر تا جایی پیش رفت که حتی شایعه شد محسن چاوشی ممنوع الکار شده است. البته رئیس واحد نظارت و ارزشیابی دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد خبر ممنوع الکاری محسن چاوشی را تکذیب کرد. محسن چاوشی در این آلبوم فرم جدید از موسیقی را تجربه کرده است.
حتی او به نوعی با یک تهدید واضح، جدال با مسئولان ارشاد را در این بین به سطحی جدید رساند و در یک پست اینستاگرامی نوشت:“وقتی خونه ات کوچیک شد عوضش کن، وقتی محله ات خسته ات کرد عوضش کن، وقتی شهر، کشورت خفه ات کرد عوضش کن.” تهدیدی که به نظر جواب داد. بیست و چهارم مرداد 97 سرانجام خبر دریافت مجوز آلبوم ابراهیم صادر شد و حالا باید منتظر شنیدن ترانه های جدید چاوشی به صورت قانونی باشیم.
قطعه های جنجال ساز
دو ترانه به نام های «تو در مسافت بارانی» و «ما بزرگ و نادانیم» هستند که از کتاب شعر «منجنیق» حسین صفا، انتخاب شده اند. دو ترانه ای که بیشتر متهم به ترانه های اروتیک هستند تا ترانه های اجتماعی و سیاسی. متن این دو ترانه و ترانه های دیگر را در زیر می بینید:
تو در مسافت بارانی
و غم درشکه ای از اشک است
و اشک شیهه کوتاهی
من و تو آخورمان مرگ است
از این درشکه بیا پایین
تو نیز شیهه بکش گاهی
زمین گرد چه می خواهد
به جز به گرد تو چرخیدن
سپس به سوی تو غلتیدن
سپس به پای تو افتادن
توان این همه در من نیست
مرا ببخش اگر ماهی
آهای بینی سربالا
از این درشکه بیا پایین
به من بچسب همین الان
مرا ببوس همین حالا
که زندگی دو سه نخ کام است
و عمر سرفه کوتاهی
همیشه هرگزم از نیلی
همیشه قرمزم از سیلی
و گاهی از همه قرمزتر
و گاهی از همه هرگزتر
مرا ببخش اگر هرگز
مرا ببخش اگر گاهی
منم که لک لک غمگینی
به روی دودکشت هستم
منم که ماهی دریا
بلند موی مشت هستم
منم که طعمه قلابم
مرا شکار کن ای ماهی
منم شکار شکارم کن
سپس ببوس و بچرخانم
سپس بچرخ و ببوسانم
سپس چه کار، چه کارم کن
چه کار، هرچه تو می خواهی است
بخواه آن چه که می خواهی
من و تو اول مان آه است
اگر که آخرمان مرگ است
من و تو خواهرمان آه است
اگر برادرمان مرگ است
عجول باش اگر مرگی
عمیق باش اگر آهی
رسول حرف زدن با من
برای مومن اندوهم
تو سرپناه ترین غاری
امام گوش به من دادن
برای راز نگهداری
تو سر به مهر ترین چاهی
بتاز گله اکسیژن
و راه مالرویی چیزی
به سمت پنجره پیدا کن
هوای حبس نفس گیر است
بتاخت قفل مرا وا کن
بتاز ای که پر از راهی
منی که از تو نمی افتم
به اسب تشنگی ات گفتم
در این مسافت طولانی
تو در شفاعت بارانی
و غم درشکه ای از ابر است
و ابر شیهه کوتاهی
ما بزرگ و نادانیم
مثل گاو می نوشیم
مرتعی سرابی را
قطعی است و می دانیم
گریه غرق خواهد کرد
اسب های آبی را
هم درشت و غمگینیم
هم سیاه و بدبینیم
هم برای آبادی
قطره ای نمی باریم
هم نگه نمی داریم
حرمت خرابی را
شب که می شود خوابیم
صبح و ظهر هم خوابیم
عصر هم که تا شب خواب
شب دوباره تا شب خواب
توی خواب می بینیم
روز آفتابی را
خوب… خوب و خوشبختیم
خشک و سفت و سرسختیم
ما در اوج تنهایی
چون زنان هرجایی
خوب خوب می دانیم
راه دوست یابی را
گاو اسب انسانیم
حافظان و عارفانیم
حامیان زن هستیم
بندگان تن هستیم
پاس پاس می داریم
عشق رختخوابی را
علم در نور دیده
ساختار پیچیده
جاهلان فهمیده
ما ربات ها روزی
درک می کنیم آیا؟
فهم اکتسابی را
مفلسیم در خوردن
ممسکیم در مردن
ما که از خسیسان
و جمله کاسه لیسانیم
ترک می کنیم آیا
این گدامآبی را
ما که ایم جنگلبان
ما چه ایم جنگلبان
کرم ها دورویی ها
قلب ها گلابی ها
کرم ها درو کردند
جنگل گلابی را
از اساس استادیم
در جناس استادیم
فاضلیم در دانش
فاضلیم در خوانش
ارج می نهیم اما
شعر فاضلابی را
رخت بخت پوشیدیم
مثل گاو نوشیدیم
مثل اسب کوشیدیم
مثل اشک جوشیدیم
گریه غرق کرد آنگاه
اسب های آبی را
ببر بنام خداوندت
چه حکمتیست در این مُردن
در عاشقانه ترین مُردن
و مغز را به فضا بردن
و گریه را به خلاء بردن
چه حکمتیست که در آغاز
نگاه من به سرانجام است
بِبُر به نام خداوندت
که لطف خنجر ابراهیم
به تیز بودن احکام است
نبخش مرتکبانت را
تو حکم واجب الاجرایی
و عشق جوخه ی اعدام است
به دستِ آه بسوزانم
که شعله ور شدنم دود است
کفن به سرفه بپوشانم
که سر به سر بدنم دود است
و نخ به نخ دهنم دود است
غمت غلیظ ترین کام است
و نخ به نخ دهنم دود است
غمت غلیظ ترین کام است
نگاهِ من به سرانجام است
سرنگ ها همگان قرمز
و رنگ ها همگان قرمز
سماعِ مولویان قرمز
جهان کَران به کَران قرمز
که نقشی از رُژ گلگونت
هنوز بر لب این جام است
بگو ستاره ی دردانه
در انزوای رصدخانه
کدام کوزه شکست آن روز
که با گذشتن نه صد سال
هنوز حلقه ی دستانش
به دورِ گردن خیام است؟
هنوز حلقه ی دستانش
به دورِ گردن خیام است؟
ببین چقدر اسیرم من
چنان بکُش که پس از مُردن
هزار بار بمیرم من
دسیسه های تو میبینی؟
وریدِ پاکِ امیرم من
که در تدارکِ حمّام است
چه حکمتیست در این مُردن
در عاشقانه ترین مُردن
و مغز را به فضا بردن
و گریه را به خلاء بردن
چه حکمتیست که در آغاز
نگاه من به سرانجام است
چه حکمتیست که در آغاز
نگاه من به سرانجام است
در آستانه پیری
در آستانه یِ پیری ، گلایه از شبِ دنیا
بد است مردِ حسابی ، به احترام دیازپام
بدون غصه و بوسه ، تلاش کن که بخوابی
تو مثلِ برده ی خانه ، وبالِ گردن روزی
کسی نگفت نباید ، که از نهاد بسوزی
تو آفتاب نبودی ، که بی دریغ بتابی
چه اسب ها که درونت ، به اهتزاز درامد
به شِیهه عُمرِ گلویت ، کشان کشان به سر آمد
تو را که بست به گاری ، که روز مزد عذابی
لگد زدند به شیری که صبر غرش او بود
شکست یوزپلنگی ، که رام و آینه خو بود
و از فراز دهانی ، سقوط کرد عقابی
دلیر ماندی و نان را ، به خون زدی که نمیری
به هرزه پا ندواندی
از این دوندگی آخر چه میرسد به جماعت
جز آخوری و طنابی
شناسه عالمی اما ، شناسنامه نداری
و دائم الغمی اما ، خودت ادامه نداری
غرور منقطع النسل ، عماره سازِ خرابی
تو برگزیده نبودی ، قبول کن که نبودی
قبول کن که رسولی ، بدونِ معجزه هستی
بلند مسئله هستی ، ولی بدونِ کتابی
دریچه ای که تپید و ، جهان کوچک ما را
به نور خوان گرفتست ، بیا و زنده شو ای ماه
که مثلِ فاتحه هر شب ، بر این دریچه بتابی
هزار ماهیِ تنها ، فدایِ آبی دریا
هزار بسته مسکن ، فدایِ این غم برنا
هزار گَله ی درنا ، فدایِ وسعت آبی
گلایه از شب کوچک ، ولِک به شیوه ی کودک
پس از حزن مبارک ، شبت بلند غمت نیز
غمت بخیر شبت نیز ، شب است مردِ حسابی
همراه خاک
همراه خاک اره ، تف می کنم طعمِ
بیدار بودن را
با سرفه ام در خواب ، حس می کنم دردِ
نجّار بودن را
از نردبان بودن ، بسیار غمگینم
از آسمان بودن ، بسیار غمگینم
تمرین کنم باید ، دیوار بودن را
چون فوجِ ماهی ها ، در نفت میمیرم
دریای آلوده ، دارد به آرامی
کم می کند از من ، بسیار بودن را
وقتی نمیمیرم ، هم دردسر سازم
هم دست و پا گیرم
اما به هر تقدیر ، باید تحمل کرد
سَربار بودن را
وقتی نمیمیرم ، هم دردسر سازم
هم دست و پا گیرم
اما به هر تقدیر ، باید تحمل کرد
سَربار بودن را
در سینه ام بم ها ، با کوهی از غم ها
پیوسته لرزیدند
پس دفنِ خود کردم ، همراه آدم ها
جاندار بودن را
روزی اگر زاغی ، روباه را بلعید
جای تاسف نیست
هیهات اگر روزی ، صابون بیاموزد
مکّار بودن را
بیرون تراویده است ، از گورِ من بهرام
از کوزه ام خیام ، از مستی ام حافظ
سر مشق میگیرد ، هوشیار بودن را
وقتی نمیمیرم ، هم دردسر سازم
هم دست و پا گیرم
اما به هر تقدیر ، باید تحمل کرد
سَربار بودن را
وقتی نمیمیرم ، هم دردسر سازم
هم دست و پا گیرم
اما به هر تقدیر ، باید تحمل کرد
سَربار بودن را
ای ماه مهر
مادر مداد قرمزِ من کو
کو لقمه های نان و پنیرم
آخر چگونه بیست بگیرم
وقتی که دست های فقیرم
فردایِ درس آن همه باید
در جست و جوی کار بمیرند
ای ماه مهر زهر هلاهل
باز آ که زنگ های ثلاثه
روزی هزار بار بمیرند
تا کودکان به وقتِ دبستان
از ترس امتحان نهایی
با نمره یِ چهار بمیرند
ای ماهِ مهر ماه بد اخلاق
با ایده های محکم و خلاق
ما را بزن به خط کِشی از چوب
ما را بزن به تَرکه ی مرطوب
تا در درونِ کودکِ دیروز
مردانِ بی شمار بمیرند
مادر مداد قرمزِ من کو
کو لقمه های نان و پنیرم
آخر چگونه بیست بگیرم
وقتی که دست های فقیرم
فردایِ درس آن همه باید
در جست و جوی کار بمیرند
دل بادبادک ایست حصیری
آهی که نظر دلِ ما را
تا اوج میبَرد به اسیری
با هر نخ بریده شهید
دل های رفته را بگذارید
در اوج افتخار بمیرند
در این کلاس هایِ رُفوزه
لای کتاب هایِ عجوزه
ما چیستیم بر درِ کوزه؟
سقایِ علم دست بجنبان
تا گوش های تشنه به دستِ
چک های آب دار بمیرند
روزی هزار بار بگو آب
روزی هزار بار بگو نان
مادر مرا ببر به دبستان
تا رویِ شاخه های جوانم
گنجشک های توی دهانم
روزی هزار بار بمیرند
مادر مداد قرمزِ من کو
کو لقمه های نان و پنیرم
آخر چگونه بیست بگیرم
وقتی که دست های فقیرم
فردایِ درس آن همه باید
در جست و جوی کار بمیرند
جهان فاسد مردم را
جهان فاسد مردم را ، بریز دور و در این دوری
به عطر نافه یِ خود خو کن
کمین بگیر جهانت را ، سپس شکارچیانت را
به تیرِ معجزه آهو کن
مفصل اند زمستان ها ، و برف نسخه ی خوبی نیست
برای سرفه ی گلدان ها ، گلی نمانده خودت گُل باش
تو را بکار و شکوفا شو ، تو را بچین و تو را بو کن
دلم دف است نیستان ها ، نگاهِ صوفی ناخوانا
جهان پریشی مولانا ، دهان پریشیِ مولانا
تو خوانگاه منی با من ، بچرخ و یاحق و یا هو کن
شب است یک تنه زیبا شو ، و چند ماه شکیبا شو
سپس مرا متولد کن ، بتاب رویِ شبم دریا
و جوجه اردک زشتم را ، به زیر بال و پرت قو کن
کسی نمیشنود ما را ، اگر که رویِ سخن داری
و درد حرف زدن داری ، اگر دهانِ خودت هستی
اگر زبان خودت هستی ، به گوش هایِ خودت رو کن
دو تا بریده یِ از شانه ، دو تا خجول دو دیوانه
منم دو دست که میخواهم ، بغل بگیرمت ای جنگل
تفقدی نظری چیزی ، به این دو ساقه یِ کم رو کن
مسم که پخش و پلا هستم ، دچار درد و بلا هستم
تو عادلی که طلا هستی ، به کیمیای مساواتت
تو را بدل به خودت اما ، مرا بدل به ترازو کن
تو را ببوس که لب هایت ،هنوز طعمِ عسل دارد
تو را بخواه که آغوشت ،هنوز میلِ به بغل دارد
تو را بکار و شکوفا شو ، تو را بچین و تو را بو کن